ویانا خورانیویانا خورانی، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

خوشگل باباش **********

ویانا اصلاً جمع شلوغ را دوست ندارد.

ویانا دقیقاً مثل بابا سعید اصلاً مهمانی رفتن را دوست ندارد چند روز بود که بابا سعید را راضی می کردم که برویم عروسی ویانا هم خیلی ذوق داشت برای رفتن به عروسی (ولی چنان اذیتی کرد روزی  عروسی.) اول بهانه گیری که همگی با ماشین دائی حامد برویم ولی چون ما می خواستیم بعد از عروسی برویم خانه خودمان نمی شد با یک ماشین برویم . به خاطر ویانا من و ویانا رفتیم ماشین دائی حامد بابا سعید هم با ماشین خودش آمد عروسی ولی ویانا یک ساعت جیغ - داد و بیدا که بابا باید توی ماشین دائی حامد بیاید . (این پیش زمینه گریه قبل از مراسم) وقتی که وارد سالن عروسی شدیم ویانا جیغ و داد که من عروسی نمی خواهم برویم خانه مامان پروین ما هنوز نه مانتو درآورده بودیم نه ه...
30 مهر 1393

علت جیغ زدن و نرفتن ویانا به مهد

دختر گلم خیلی تازگی ها موقعی که  می خواهد برود مهد جیغ و داد می کند قبلاً هم گریه می کرد ولی نه این شدت  وقتی که علتش را از ویانا پرسیدم و هر روز هم توی خانه تکرار می کرد و به مامان پروین و باباسعید هم می گفت این بود که یکی از بچه های مهد به اسم فاطمه ویانا را اذیت می کند تازه ویانا می گه که کمرش هم فاطمه گاز گرفته حالا امروز قرار بابا سعید با مدیر مهد صجبت کند . ...
29 مهر 1393

ترسیدن ویانا از دیدن شهر موش های 1

برای ویانا چند روز پیش سی دی شهر موش های 1 خریدم ولی هر وقت که سی دی شهر موش های 1 می بیند از صحنه که موش ها از گربه می ترسند و پاهای گربه سیاه را نشان می دهد خیلی می ترسد امروز هر طوری شده باید کاری کنم که شهر موش ها را دیگر نگاه نکند . ...
28 مهر 1393

سوال ویانا از مامان وحیده

دیروز بعدازظهر ویانا از مامان وحیده پرسید ؟ ویانا : معکوس یعنی چی ؟ مامان وحیده : یعنی برعکس ویانا :توی کارتون توت فرنگی گفته معکوس ویانا تازگی ها هر روز سی دی توت فرنگی را توی خانه نگاه می کند. ...
28 مهر 1393

دختر باهوش من

دیروز که رفته بودم مهد کودک ویانا مربی مهد کودک گفت هزار ماشاء اله ویانا توی گروه خودش از همه بهتر صبحت می کند و بعضی موقع حرف هایی می زند که از سن ویانا بالاتر . و خیلی خوب شعرها را یاد می گیرد .     فقط الان مشکل ما با ویانا توی مهد گریه کردن اول صبح که حاضر نیست از مامان وحیده جدا شود. ...
27 مهر 1393

چرا دخترم صبحها با گریه می روی مهد کودک با این گریه ها من را شرمنده خودت می کنی؟

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر مادرم باشی همیشه کاش که یک سمت ، مادرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم باشی بیا که روی لبت باغ یاس می رقصد بیا گلم که خدا خواست دخترم باشی تو آمدی و خدا خواست از همان اول تمام دلخوشی روز آخرم باشی   ...
23 مهر 1393

مقاسیه چهره ویانا

پارسال که مهر ماه 92 ر فته بودیم ایلام ویانا این شکلی بود (تپل و سفید ) یک سال بعد یعنی مهر ماه 1393 زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند. زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ. زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز. زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز. زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست، زندگی راز دل مادر من.  زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر است.... ...
22 مهر 1393